واژگار

ساختار

فارسی

ساختار۲

عناصر اصلی و استخوان‌بندی کل منسجمی که متشکل از اجزای گوناگون باشد ؛ و نیز پیوند میان آن اجزا
ساختار برخی از شهرهای تاریخی حاشیه‌ی بیابان در ایران متشکل از دروازه‌ها، شارع، بازار، میدان، مسجد جامع، و روابط میان آنهاست.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»

ساختار۱

طرز و قواعد سامان‌یافتگی و پیوند اجزا در کلی منسجم
۱. بنای وزارت دفاع امریکا ساختاری پنج‌گوش دارد. ۲. جامعه‌ی انسانی ساختاری پایگانی (سلسله‌مراتبی) دارد. ۳. ساختار شهر فقط متشکل از عناصر مادی نیست؛ بلکه اصول و قواعدی نیز که شهر بر مبنای آن پدید آمده و توسعه می‌یابد ساختار شهر شمرده می‌شود. ۴. در زبان‌شناسی، ساختار زبان مهم‌تر از گفتارهایی است که بر مبنای آن ساختار ساخته می‌شود.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»