واژگار
جستجوی واژه
همه
فا
ع
en
it
fr
de
es
چشمه
فارسی
چشمه
۲
{ معادل }
en
bay
3
فضاهای خُردِ مشابه و مکرر در درون فضایی بزرگتر با سقفی مشترک
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
آنجا دفتری بزرگ با طراحی باز بود که هر چشمه را به دفتر کار یک یا دو نفر اختصاص داده بودند. آبریزگاه آن مسجد پانزده چشمه دارد.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
چشمه
۱
{ معادل }
en
opening
1
دهانه یا چشمه در بنّایی
«فرهنگ مرزبان - معروف»
{ معادل }
en
bay
2
فضاها، طاقها، قبهها، یا سقفهای مکرر بین عناصر افقی مکرر مانند تیر، تویزه، خرپا
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
بازار بزازها در هر طرف چهارسو پانزده چشمه دارد.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ معادل }
en
well
2
جایی که آب بهطور طبیعی از زمین بیرون میزند
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
چشمههای کوهستانی منبع آب نوشیدنی بسیاری از روستاهای ایران است.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ روابط }
مترادف است با
فا
دهانه
۱