واژگار
جستجوی واژه
همه
فا
ع
en
it
fr
de
es
kiosk
انگلیسی
kiosk
4
{ معادل }
فا
اُستُن
ساختهای معمولاً استوانهای برای چسباندن آگهی در معابر عمومی، یا نصب لوحههای راهنمایی در محوطهها و بناهای تاریخی و موزهها و مانند اینها
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
استنها و نورپردازی آنها در طراحی داخلی نمایشگاهها عناصری بسیار مهم است.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ تصاویر }
kiosk
1
{ معادل }
فا
دکّه
۱
اتاقک چوبی (یا اکنون فلزّی)
«فرهنگ مرزبان - معروف»
{ معادل }
فا
دکّه
۱
بنایی کوچک و مستقل، گاهی دارای قسمتی نیمهباز، برای فروش مطبوعات و تنقلات و مانند اینها
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
دکهداران معمولاً بخشی از کالاها و مطبوعات خود را بیرون از دکه، در پیادهرو، میچینند و عرضه میکنند.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ معادل }
ع
جوسق
ع
كُشك
ع
صرْح
۱
«معجم احمد محمد عيسي»
{ معادل }
ع
ظُلَّة معمارية
«معجم عفيف البهنسي»
{ معادل }
ع
كُشك
«معجم علی ثوینی»
{ تصاویر }
kiosk
2
{ معادل }
فا
باجه
اتاقی کوچک و پنجرهدار در مکانهایی چون بانک و سینما و تماشاخانه برای فروش بلیت و تراکنشهای بانکی و مانند اینها
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
به باجههای فروش بلیت در سینما معمولاً «گیشه» میگویند.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ تصاویر }
{ روابط }
مترادف است با
en
guichet
2
kiosk
3
{ معادل }
فا
آلاچیق
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ معادل }
فا
آلاچیق
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ تصاویر }
{ روابط }
مترادف است با
en
gazebo
1
مترادف است با
en
pavilion
2
kiosk
5
{ معادل }
فا
کوشک
کلاهفرنگی (در معماری)
«فرهنگ مرزبان - معروف»
{ معادل }
فا
کوشک
فا
کلاهفرنگی
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ تصاویر }
{ روابط }
مترادف است با
en
pavilion
1