واژگار
جستجوی واژه
همه
فا
ع
en
it
fr
de
es
بستر
فارسی
{ معادل }
en
ground
5
چیزی که پایه، شالوده، یا اساس استقرار چیزی دیگر باشد؛ مانند رنگِ آستر که بستر رنگ اصلی بر دیوار است، یا شالوده که بستری برای ستون است
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
تابلوها را بر بستری از نوارهای چوبی بر دیوار موزه نصب کرده بودند.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ معادل }
en
bed
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ روابط }
مترادف است با
فا
بستر زیر کار
مترادف است با
فا
لایه
۲
مترادف است با
فا
تَه
مترادف است با
فا
کف
۱
مترادف است با
فا
پُشته
۱
مترادف است با
فا
طبقه
۳