واژگار

بستر

فارسی
چیزی که پایه، شالوده، یا اساس استقرار چیزی دیگر باشد؛ مانند رنگِ آستر که بستر رنگ اصلی بر دیوار است، یا شالوده که بستری برای ستون است
تابلوها را بر بستری از نوارهای چوبی بر دیوار موزه نصب کرده بودند.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»
«واژه‌نامۀ راه و ساختمان و معماری»
مترادف است بافا بستر زیر کار
مترادف است بافا لایه۲
مترادف است بافا تَه
مترادف است بافا کف۱
مترادف است بافا پُشته۱
مترادف است بافا طبقه۳