واژگار
جستجوی واژه
همه
فا
ع
en
it
fr
de
es
دستگاه
فارسی
دستگاه
۲
{ معادل }
en
set
2
«فرهنگ مرزبان - معروف»
{ معادل }
en
system
3
«فرهنگ مرزبان - معروف»
{ روابط }
مترادف است با
فا
جهاز
مترادف است با
فا
دست
دستگاه
۱
{ معادل }
en
complex
2
گروهی از چند اتاق یا فضا که با هم ترکیبی منسجم ساخته باشند
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
در معماری مناطق مرکزی ایران، دستگاهِ درآیگاهِ بناهای بزرگ متشکل است از جلوخان، سردر، هشتی، دهلیز.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
دستگاه
۳
{ معادل }
en
apparatus
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ معادل }
en
appliance
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ معادل }
en
installation
2
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ روابط }
مترادف است با
فا
اسباب کار
مترادف است با
فا
وسیلهی کاربندی
مترادف است با
فا
کارخانه
دستگاه
۴
{ معادل }
en
bench
2
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ روابط }
مترادف است با
فا
میز کار