واژگار
جستجوی واژه
همه
فا
ع
en
it
fr
de
es
سازه
فارسی
سازه
۱
{ معادل }
en
structure
4
ساختارِ باربری؛ نظام باربری در هر نوع ساخته، شامل اجزای نظام و روابط آنها و قواعد باربری، که موجب استواری آن ساخته میشود
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
در دهههای ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰، سازهی بسیاری از خانههای شهری ایران سازهی مختلطِ مرکب از دیوار باربر و اسکلت فلزی بود.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
سازه
۲
{ معادل }
en
structure
1
بهمعنای اعم هرگونه ساختمان
«فرهنگ مرزبان - معروف»
سازه
۳
{ معادل }
en
structure
5
بهمعنای اخص بنای سرگشاده و غیرمسکونی
«فرهنگ مرزبان - معروف»
سازه
۴
{ معادل }
en
factor
1
هر نوع علتی که موجب پیدایش اثر یا نتیجهای میشود
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
عامل رطوبت، نور یا گرما در رویش گیاهان
“
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ روابط }
مترادف است با
فا
عامل
سازه
۵
{ معادل }
en
factor
2
یکی از اجزای ضرب است
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ روابط }
مترادف است با
فا
ضریب
مترادف است با
فا
عامل ضرب