واژگار

structure

انگلیسی

structure1

به‌معنای اعم هرگونه ساختمان
«فرهنگ مرزبان - معروف»
هر مصنوعِ مکانیِ انسان، از قبیل انواع بناها، پل، جاده، اسکله، چاه، خط آهن، محوطه، باغ.
گاهی به لانه‌هایی که جانوران می‌سازند نیز به‌ تسامح «ساخته» می‌گویند.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»
«معجم عفيف البهنسي»
مترادف است باen construction2
مترادف است باen building1

structure2

طرز و قواعد سامان‌یافتگی و پیوند اجزا در کلی منسجم
۱. بنای وزارت دفاع امریکا ساختاری پنج‌گوش دارد. ۲. جامعه‌ی انسانی ساختاری پایگانی (سلسله‌مراتبی) دارد. ۳. ساختار شهر فقط متشکل از عناصر مادی نیست؛ بلکه اصول و قواعدی نیز که شهر بر مبنای آن پدید آمده و توسعه می‌یابد ساختار شهر شمرده می‌شود. ۴. در زبان‌شناسی، ساختار زبان مهم‌تر از گفتارهایی است که بر مبنای آن ساختار ساخته می‌شود.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»

structure3

عناصر اصلی و استخوان‌بندی کل منسجمی که متشکل از اجزای گوناگون باشد ؛ و نیز پیوند میان آن اجزا
ساختار برخی از شهرهای تاریخی حاشیه‌ی بیابان در ایران متشکل از دروازه‌ها، شارع، بازار، میدان، مسجد جامع، و روابط میان آنهاست.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»

structure4

ساختارِ باربری؛ نظام باربری در هر نوع ساخته، شامل اجزای نظام و روابط آنها و قواعد باربری، که موجب استواری آن ساخته می‌شود
در دهه‌های ۱۳۵۰ و ۱۳۶۰، سازه‌ی بسیاری از خانه‌های شهری ایران سازه‌ی مختلطِ مرکب از دیوار باربر و اسکلت فلزی بود.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»

structure5

به‌معنای اخص بنای سرگشاده و غیرمسکونی
«فرهنگ مرزبان - معروف»