واژگار
جستجوی واژه
همه
فا
ع
en
it
fr
de
es
طرح
فارسی
طرح
۳
{ معادل }
en
plan
4
مجموعهای از تصمیمات مبتنی بر اطلاعات و اندیشه و هدفی معین در آبادی و شهر که در نهایت به سیاستها و برنامهها و طرح (۱) و نقشه مبدل میشود
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
تهیهی طرحهای جامع شهری و منطقهای از وظایف کارشناسان طرحریزی شهری است.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ معادل }
en
outline
2
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
طرح
۱
{ معادل }
en
design
1
طرح (در نگارگری)
«فرهنگ مرزبان - معروف»
{ معادل }
en
design
2
عرضهی نتیجهی طراحی در قالب مجموعهای از طرحهای سردستی، اسناد، نقشهها، نمونکها، تصاویر رایانهای، و مانند اینها
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
طرح در معماری دارای انواعی است از قبیل طرح اجمالی یا اولیه، طرح تفصیلی، و طرح نهایی.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ معادل }
en
layout
4
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ روابط }
مترادف است با
فا
رسم
طرح
۲
{ معادل }
en
drawing
2
تصویری از سطح یا حجم بنا یا محوطه که آن را با دستآزاد یا ابزار نقشهکشی یا رایانه ــ اما نه مطابق قواعد فنیِ نقشه ــ ترسیم میکنند
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
ترسیمه/ طرح ممکن است از سطح بنا و محوطه یا از حجم آن، از کلیات یا جزئیات آن، باشد و با دستآزاد یا با ابزارهای نقشهکشی کشیده شود.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ معادل }
en
project
2
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ معادل }
en
plan
3
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ روابط }
مترادف است با
فا
برنامه