واژگار
جستجوی واژه
همه
فا
ع
en
it
fr
de
es
plan
انگلیسی
plan
4
{ معادل }
فا
طرح
۳
مجموعهای از تصمیمات مبتنی بر اطلاعات و اندیشه و هدفی معین در آبادی و شهر که در نهایت به سیاستها و برنامهها و طرح (۱) و نقشه مبدل میشود
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
تهیهی طرحهای جامع شهری و منطقهای از وظایف کارشناسان طرحریزی شهری است.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ معادل }
فا
طرحریزی کردن
(بهعنوان فعل)
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
plan
1
{ معادل }
فا
نقشهی کف
«فرهنگ مرزبان - معروف»
{ معادل }
فا
پلان
نقشهی برش افقی یا نمای سطح فوقانی بنا یا محوطه که ممکن است نشاندهندهی کلیات یا جزئیات بنا یا محوطه، یا جایگاه بنا در محوطه و مانند اینها باشد
مثالِ کاربرد واژه در جمله:
”
فایدهی اصلی پلان نشان دادن روابط افقی اجزا و پارههایی از بنا یا محوطه است که، بسته به مقیاس پلان، در آن تصویر میشود.
“
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ معادل }
ع
المسقط الافقي
ع
مخطط
«معجم احمد محمد عيسي»
{ معادل }
فا
نقشهی کف
فا
نقشهی مسطحه
فا
برنگاره
فا
هامن
فا
پلان
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ تصاویر }
{ روابط }
مترادف است با
en
ground plan
مترادف است با
en
design
9
نوعی/مظهری است از
en
orthographic projection
همچنین بنگرید به
en
elevation
2
همچنین بنگرید به
en
relevé
2
plan
2
{ معادل }
فا
طرح قالی
طرح قالی (بهطور عموم تا نوع آن مشخص شود).
«فرهنگ مرزبان - معروف»
{ تصاویر }
{ روابط }
مترادف است با
en
floor plan
نوعی/مظهری است از
en
orthographic projection
همچنین بنگرید به
en
elevation
2
plan
3
{ معادل }
ع
تصميم
«معجم احمد محمد عيسي»
{ معادل }
فا
برنامه
فا
طرح
۲
«واژهنامۀ راه و ساختمان و معماری»
{ روابط }
مترادف است با
en
drawing
1
مترادف است با
en
design
1
plan
5
{ معادل }
فا
برنامه
«کارگروه واژهگزینی نوروزگان ۲»
{ روابط }
مترادف است با
en
programme
مترادف است با
en
brief