واژگار

طاق

فارسی

طاق۳   اسم

اتاق یا بنایی که سقف منحنی داشته باشد.
طاق گرا در سرپل زهاب را در دوره‌ی اشکانیان ساخته‌اند. گور عراقی را دیدم ... در طاقی (۳) به پنج گز از زمین تا طاق (۲) (تاریخ ‏بیهقی).‏
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۱»
مشتمل است برفا درون‌سو

طاق۱   اسم

«فرهنگ مرزبان - معروف»
مجموعه‌ی یک چفته و پایه‌های آن
چهارطاقی متشکل از چهار طاق و یک گنبد است.‏
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۱»
سازه‌ای برای پوشاندن درگاه‌ها که به فشار کار می‌کند
«واژه‌نامۀ راه و ساختمان و معماری»
مترادف است بافا قوس۱
مترادف است بافا کمان
مترادف است بافا چفت
مترادف است بافا چفد
مترادف است بافا چفته۱
مترادف است بافا سَفت
مترادف است بافا قوس۲
مشتمل است برفا درون‌سو
مشتمل است برفا برون‌سو

طاق۲   اسم

سقفی که منحنی باشد.
هر چشمه از سقف بازار معمولاً متشکل از دو یا چند چفته و یک طاق‌ ‏در میان آنهاست.‏
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۱»
مشتمل است برفا درون‌سو