واژگار

زمین

فارسی

زمین۳

محدوده‌ای از زمین (۲) که آن را به هدف یا کاربردی خاص اختصاص داده باشند؛ مانند زمین بازی و زمین رژه
دبیرستان البرز علاوه بر تالار ورزش، یک زمین بزرگ فوتبال و چندین زمین بسکتبال و والیبال داشت.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»

زمین۱

محوطه‌ای برای بازی‌هایی مانند تنیس و بسکتبال
از خدمات مهم شهرداری در دهه‌های اخیر تبدیل زمین‌های بایر شهری به زمین بسکتبال و فوتبال بوده است.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»
قسمت خشک و سخت کره‌ی زمین
برخی از جغرافی‌دانان قدیم معتقد بودند که زمینْ محاط در دریایی عظیم است. اصطلاح بَرّ معمولاً در مقابل اصطلاح بحر و در جایی به‌کار می‌رود که تأکید بر سطح خشک و بی‌آب زمین در مقابل سطح ترِ آن باشد. مورخان معماری ایران بیشتر به معماری در خشکی پرداخته‌اند و از معماری در سواحل دریا، به‌ویژه جنوب، غفلت کرده‌اند.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»
مترادف است بافا بَر۱
مترادف است بافا خشکی

زمین۲

پاره یا قطعه‌ای از کره‌ی زمین
زمین دامنه‌ی معنایی وسیعی دارد و از زمین در مقیاس بناهای کوچک تا زمین شهر و منطقه را شامل می‌شود.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»
«واژه‌نامۀ راه و ساختمان و معماری»
«واژه‌نامۀ راه و ساختمان و معماری»
«واژه‌نامۀ راه و ساختمان و معماری»
«واژه‌نامۀ راه و ساختمان و معماری»
«واژه‌نامۀ راه و ساختمان و معماری»

زمین۴

قسمتی از زمین (۱) که شیب‌بندی یا کارکردی معیّن داشته باشد
زمین/ اراضی پیرامون آن روستا بیابانی است.
«کارگروه واژه‌گزینی نوروزگان ۲»